عین..شین..قاف..من ...چی شدی..؟؟؟!! خدا..!!!؟؟؟خیلی باهات حرف دارم...خدا من..!!عاشق شدم..!!؟
|
سلام... بااینکه یه ماهه که نیومدم اما اومدم...!!! شاید چون خیلی با مسعود خوشحال بودم تورو فراموش کردم وب عزیزم..!!! بعد از یه ماه خوشحالی امروزمنو مسعود خیلی با هم حرف زدیم و گریه کردیم..خیلی چیزا بهم گفت.. البته حرفاشو همیشه میگفت اما من نمیخواستم که متوجه شم یا خودمو میزدم به اون راهو همش الکی امیدوار بودم..!!!!! امروز اومد بهم گفت:مریم..؟؟؟؟خونواده ام راضی نمیشن..!!! تو میتونی یه عمری به عنوان دوست دختره من باشی..؟؟ گفتم:کسی از اینده خبر نداره..!! عصبانی شدو گفت من دیگه چطوری بهت بگم خونواده ام چطورین.؟؟؟ گفت:جوابمو بده..؟؟!!میتونی یانه..؟ مثل همیشه قاطع گفتم اره..!!! گفت:تا کی..؟؟؟؟؟ میدونی چی به سرت میاد..؟من نمیخوام بیشتر ازین ناراحت بشی..!! کلی باهام حرف زد..نمیتونم بگمشون ولی همه حرفاش منطقی بود... همشونو قبول دارم... بهم گفت خدا اگه یه درو میبنده از رویه رحمتش یه دره دیگه رو بازمیکنه... ازروی ناراحتیم مثل احمقا با اینکه میدونستم جوابمو ازش پرسیدم پس چرا اصلا همون اول بازش میکنه..؟؟؟؟ گفت:چون میخواد صبرتوامتحان کنه..!!!عاجزانه و از ته دلم فقط گریه کردم... مثل یه بچه گریه کردیم.... الان بازم مثل دیوونه ها اشک تو چشام جمع شده..!!! بهم گفت تو اینقدر احساستت پاکه که مطمئنم یکی بهتر که واقعا لیاقتتو داشته باشه میاد تو زندگیت.. خیلی حرفا بهم زد...بهمگفت چون براش عزیزم اینارو بهت میگم چون دوست ندارم که هیچ کدومشونو تجربه کنی...وازم خواهش کرد که هیچ وقت تجربهشون نکنم... تو گریه هام بهش گفتم تو یه بار یه کارو بخاطرم کردی..؟؟؟؟گفت من خیلی کارا بخاطرت کردم که تو حتی روحتم ازونا خبر نداره..؟؟؟!!دهنم بسته شد و بازم گریه کردم... بازم فقط کریه کردم... ازم خواست بهش یه قولی بدم...؟؟!!!گفت جونه منو قسم بخور که زیرش نمیزنی...؟؟!!! گفتم اگه بهم بگی دیگه بهت اس یا زنگ نزنم چی..؟؟؟؟ اون موقع من چیکار کنم..؟؟؟؟گفت:اینوازت نمیخوام... گفتم:بگو..؟؟؟ گفتبیا ازین به بعدتا هرموقعی که باهم هستیم احساسته همو تحریک نکنیم...حتی اگه یه بوس تو اس باهشه..!!!دیگه تنهایی همونبینیم..!باشه مریم..؟؟؟؟؟؟ وای خدایه من نمیدونی چه حالی داشتم وقتی اینو گفت... گفتم مسعود من نمیتونم...؟؟!!!! گفت:مریم تو بمن قول دادی...اخ که دارم له میشم دیگه..!!!! گفتم پس توام بهم یه قولی بده وگفتم جوونه منو قسم بخورکه انجامش میدی..؟؟؟ جونمو قسم نخورد و فقط گفت باشه قول میدم...گفتم نمیخوام مثل بقیه قولات بزنی زیرش...!!! برای اولین بار جونمو قسم خورد... گفتم بهم قول بده به خودت ضرر نزنی..خودتونابود نکنی...؟؟؟؟ بغضش ترکید و گفت من خودمو نابود کردم...با جدایی از تو..که خودم خواست....که خودم گفتم...؟؟ دوتایی فقظ زاز زاز مثل دوتا بچه گریه کردیم... ازم حلالیت خواست..گفتم:خیلی وقته که حلالت کردمو گفت منو ببخش که با حرفام اذیتت کردمو امیدوارم دوستای خوبی برای هم همیشه بمونیم... فقط بهش گفت خوش بحاله زنت مسعود..!! گفت:چرا..؟؟؟؟گفتم چون یه دسته گل تقدیمش کردم...الهی کوفتش بشه..!!!!! ووقتی خداحافظی کردیم برای اخرین بار از پشته گوشی بوسیدمش.... ایییییی خدایه من کمکم کن..خواهش میکنم ازت..!!!
نظرات شما عزیزان:
مرسی عزیزم، شما هم لینک شدی
سلاااام واقعاااااااااااااا سخته
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |